وبلاگ یک خوزستانی
وبلاگ یک خوزستانی



www.ahwaz.loxblog.com

یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد اون یه اکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت  کرد. تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگر یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ماهی بزرگه بود.

 

ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد بالاخره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچیک منصرف شد.

 

او باور کرده بود که رفتن به اون طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیر ممکنیه دانشمند شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد اون هرگز قدم به سمت دیگر اکواریوم نگذاشت می دانید چرا؟

 

اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار. باورش به ناتوانی.

 

اگه خوب تو اعتقادات خودمون جستجو کنیم، کلی دیوار شیشه ای پیدا می کنیم که نتیجه مشاهدات و تجربیاتمونه و خیلی هاشون هم اون بیرون نیستن و فقط تو ذهن خود ما وجود دارند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ شنبه 23 بهمن 1389برچسب:دیوار شیشه ای,آکواریوم,دیوار واقعی, توسط رحیم |